خسته ام از تو و این ماضی استمراری

خسته ام بعد تو از این همه شب بیداری
دم به دم یاد تو و درد و غم و بیداری
 
برو هر جا بنشین پشت سرم حرف بزن
این چنین نیست ولی رسم امانت داری

به من باز میگردی

آدم را فرمود:

هبوط تو موقت است

به من باز می گردی

آدم اما خانه ساخت!!

فرصتی نمانده

فرصتی نمانده است
بیا همدیگر را بغل کنیم
فردا
یا من تو را می‏ کشم
یا تو چاقو را در آب خواهی شست

کسی را به کسی نیست

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

هر که از عشق مبرّا بشود، متهم است

مثل کوهیم و از این فاصله هامان چه غم است
لذت عشق من و تو، نرسیدن به هم است

ما دو مغرور، دو خودخواه، دو بد تقدیریم
عاشقی کردن ما شرح عدم در عدم است

اندکی حرمت باقی بگذارید

اگر حتى از زندگى یکدیگر رفتنى شدید،
اندکى "حرمت" بین خودتان به یادگار بگذارید...
همه اش را نبَرید!
شاید خاطره اى ،
عکسى،
آهنگى...
"دوستت دارم" ی!
درخواست حلالیت یا "مرا ببخش"ی!
جا گذاشته باشید و مجبور شوید برگردید!

"علی قاضی نظام"

درست راس ساعت دلتنگی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید