در خواب دیدم دلبرم ، خندید و من بوسیدمش
آرام چون پروانه ای ، رقصید و من بوسیدمش

همپا شدم با گام او ، با ناز و با ایهام او
با نم نم آوازها ، چرخید و من بوسیدمش

در دشت و صحرای دلم ،امید بارش داشتم
چون نرگسی در سینه ام ، روئید و من بوسیدمش

گفتم فدایت جان من، کی میشوی مهمان من
آهسته در رویای من ، لغزید و من بوسیدمش

با تاب گیسویش زدم ،چرخی چو موجی پرتپش
در دیده ام دلبستگی را ، دید و من بوسیدمش

رفتم کمی مستی کنم ، تا اوج همدستی کنم
در جام احساس اندکی ، جوشید و من بوسیدمش

تردید کردم در غزل، در بیتهایی بی مثل
مشتی غزل در دیده ام، پاشید و من بوسیدمش

پیچید با عطر تنش ، دست و دل و ایمان من
در تار و پود هستی ام، پیچید و من بوسیدمش

مژگان زیبایش کمی، لرزید با جامی دگر
گفتم که بد مستی نکن، نشنید و من بوسیدمش

"علی صمدی"