به رسم صبر، باید مرد آهش را نگه دارد
اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد

پریشان است گیسویى در این باد و پریشان تر
مسلمانى که میخواهد نگاهش را نگه دارد

عصاى دست من عشق است، عقل سنگدل بگذار
که این دیوانه تنها تکیه گاهش را نگه دارد

به روى صورتم گیسوى او مهمان شد و گفتم
خدا دلبستگان رو سیاهش را نگه دارد

دلم را چشمهایش تیر باران کرد، تسلیمم
بگویید آن کمان ابرو سپاهش را نگه دارد


"سجاد سامانی"