دردم جوان ، زخمم کهن ، سوزم هویدا در سخن
دلدار من پیمان شکن ، بیچاره دل بیچاره من!

جسمم در آغوش هوس،جانم همه درد است وبس
بیچاره جان بیچاره تن،بیچاره دل بیچاره من!

در حسرت جانان من ، پروانه گشته جان من
رویش چو شمع انجمن ، بیچاره دل بیچاره من!

تا او به صحرا پا نهاد ،هر سرو در پایش فتاد
رونق فتاد از یاسمن ، بیچاره دل بیچاره من!

داد از دل بی رحم او ، گردیده جانم سهم او
لیک او نگردد سهم من ،بیچاره دل بیچاره من!

گوید رقیبم هر زمان ، برچشم او خیره نمان
بر زلف او چنگی مزن ، بیچاره دل بیچاره من!