در حرمت هر که گدا شد خود او پادشاست
هر که گریزان شده از مهر تو همچون گداست

خادم تو با دل محزون خودش آمده ست
گر تو نباشی دل مجنون به عدم مبتلاست

اصغر تو با لب خشکیده ی خود پر کشید
حرمله با تیر و کمانش همگی در بلاست

شمر ستمکار لعین الابد الآبدین
رحم خدا بر تن بدکار و نجس نا رواست

اشک همه سینه زنانت صنما یا حسین
با همه ی ذنب و گناهان و خطا بی ریاست

اشک اگر در غم تو خون بشود جایز است
جز به غمت اشک و غم و ماتم ما بر فناست

بر دل من حسرت بین الحرمینت به جاست
سرور و سالار شهیدان دل من بی نواست

دست گل عشق و وفا ماه بنی هاشم است
ماه هم از شدت شرمندگی اش در خفاست

#علی_محمد_یاری