حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

جمعه, ۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۲۰ ب.ظ حصار آسمان
بخوان! این بار تو برایم بخوان! - دست نوشته

بخوان! این بار تو برایم بخوان! - دست نوشته

ای پیامبر من!
تو مبعوث شدی تا مرا به خود فراخوانی
حال زحمتی بکش
و یک آیه بخوان!
مثلا بگو دوستت دارم
قول میدهم تا ابد به این تک آیه چنان ایمان داشته باشم
که هرگز فکرش را هم نکنی که مومن بودن اینقدر میتوانست زیبا باشد
بخوان...
و باز قول میدهم
که از امروز تا ابد
این تک آیه تو را
سر هر کوچه و برزن
در میان هر آشفته بازار دنیایی
سر هر گلدسته و در مناره هر دل ویرانه ای
فریاد بزنند!
پس قبل از اینکه تکرار شود
قبل از اینکه اشباع شود
بخوان!
روزی خواهد آمد که همین تک آیه
مردگانی را زنده کند
مردگانی از دیار خستگی
مردگانی از دیار بی همسفری
مردگانی از دیار دل های دردمند
دیگر طاقتی نمانده
سختت نیست که جز تو کسی را نداشته باشم و تو، خاموش باشی؟
بخوان
به همین تک آیه قسم که همین کافیست...
این بار تو برایم بخوان...!



"حصار آسمان"

۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۷:۲۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۰۴ ب.ظ حصار آسمان
ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم

ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم

ای پاسخ بی چون و چرای همه ی ما
اکنون تویی و مسئله های همه ی ما

کو آنکه در این خاک سفر کرده ندارد
سخت است فراق تو برای همه ی ما

ای گریه ی شب های مناجات من از تو
لبخند تو آیین دعای همه ی ما

تنها نه من از یاد تو در سوز و گدازم
پیچیده در این کوه صدای همه ی ما

ای ابر اگر از خانه ی آن یار گذشتی
با گریه بزن بوسه به جای همه ی ما

ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم
اما تو بکش خط به خطای همه ی ما

گر یاد تو جرم است غمی نیست که عشق است
جرمی که نوشتند به پای همه ی ما

در آتش عشق تو اگر مست نسوزیم
سوزانده شدن باد سزای همه ی ما

"فاضل نظری"

۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۵:۰۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۴۱ ب.ظ حصار آسمان
دوست داشتن های پر بغض

دوست داشتن های پر بغض

باور کن آنقدر ها هم سخت نیست!
فهمیدن اینکه، بعضی ها می آیند؛
که نمانند!
که نباشند!
که نبینند!
و تو
اگر حتی تمام دنیا را به پایشان بریزی
آنها تمامی بهانه های دنیا را جمع میکنند
تا از بین آنها بهانه ای پیدا کنند
تا بروند دور شوند!
که نمانند اصلا!
پس به دلت بسپار؛
وقتی از خستگی های روزگار
پناه بردی به هر کسی
لااقل خوب فکر کن ببین
از سر علاقه آمده یا از سر ...
تا دنیایت پر نشود؛
از "دوست داشتن های پر بغض"
که دمار از روزگارمان درآورد!


"عادل دانتیسم"

  • پی نوشت: خیلی سخت گذشت تا اینکه فهمیدم، هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست!
۰۶ آبان ۹۵ ، ۲۳:۴۱ ۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۱۲ ق.ظ حصار آسمان
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست!

باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست!

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست!

می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی
چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست!

باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی! گرچه میدانی که نیست!

شعر میخوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست!

چشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟

وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست!

میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست!

رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست!


"بیتا امیری"

۰۶ آبان ۹۵ ، ۰۹:۱۲ ۱۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۴۹ ب.ظ حصار آسمان
شبت خوش باد من رفتم

شبت خوش باد من رفتم

کجایی؟ ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم
بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد من رفتم

نگارا، بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی
ز من دلخسته یاد آور، شبت خوش باد من رفتم

ز من چون مهر بگسستی، خوشی در خانه بنشستی
مرا بگذاشتی بر در، شبت خوش باد من رفتم

تو با عیش و طرب خوش باش، من با ناله و زاری
مرا کان نیست این بهتر، شبت خوش باد من رفتم

مرا چون روزگار بد ز وصل تو جدا افکند
بماندم عاجز و مضطر، شبت خوش باد من رفتم

بماندم واله و حیران میان خاک و خون غلتان
دو لب خشک و دو دیده تر ، شبت خوش باد من رفتم

منم امروز بیچاره، ز خان و مانم آواره
نه دل در دست و نه دلبر، شبت خوش باد من رفتم

مرا گویی که: ای عاشق، نه ای وصل مرا لایق
تو را چون نیستم در خور، شبت خوش باد من رفتم

همی گفتم که: ناگاهی، بمیرم در غم عشقت
نکردی گفت من باور، شبت خوش باد من رفتم

عراقی می‌سپارد جان و می‌گوید ز درد دل:
کجایی؟ ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد من رفتم

"شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر" متخلص به "عراقی"

۰۵ آبان ۹۵ ، ۲۰:۴۹ ۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۴۲ ق.ظ حصار آسمان
تو با قلبِ ویرانه ی من چه کردی؟

تو با قلبِ ویرانه ی من چه کردی؟

تو با قلبِ ویرانه ی من چه کردی؟
ببین عشقِ دیوانه ی من، چه کردی؟

در ابریشمِ عادت، آسوده بودم
تو با حالِ پروانه ی من چه کردی؟

ننوشیده از جام چشمِ تو مستم
خمار است میخانه ی من، چه کردی؟

مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرتِ شانه ی من چه کردی؟

مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کرده، با خانه ی من چه کردی؟

جهانِ من از گریه است خیسِ باران
تو با سقف  کاشانه ی من چه کردی؟

"افشین یدالهی"

۰۵ آبان ۹۵ ، ۰۶:۴۲ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۵۰ ب.ظ حصار آسمان
شاعران مرگ بهتری دارند

شاعران مرگ بهتری دارند

در زمستان آرزوهایت
هق هق از پشت خنده ات پیداست
تکیه بر کوله بار تنهایی
بدترین شکل زنده بودنهاست

شمع ها رو دوباره می چینی
بعد سی سال خستگی کردن
شاید این بار آخرت باشد
خسته ای از کشیدن این تن

پشت هم گریه می کنی تا مرگ
بهترین هدیه به خودت باشد
بدتر از این نمی شود وقتی
ماه بهمن تولدت باشد

میم بهمن به طرز محسوسی
مثل ماتم همیشه غمگین است
میم اساسا به مرگ می آید
حاصل زنده بودنت این است

درد داری، شبیه دل بستن
باید از انتظار برگردی
با وجودی که باختی باید
پای میز قمار برگردی

در زمینی که بازی ات دادند
یک وجب خاک بهترین برگ است
دست دادی ولی زمین خوردی
زنده بودن برادر مرگ است

دوست داری در آرزوهایت
ناگهان رفته، ناگهان برسد
گریه کن، توی گریه می فهمی
عشق باید به استخوان برسد

با نفسهای رو به پایانت
رنگ و رو از اطاق می افتد
در تب سرد بازوانت، شعر
ناگهان اتفاق می افتد

می نویسی، و خوب می دانی
شعرهایت برای خواندن نیست
شعر یعنی کسی نمی فهمد
هستی اما، دلت به ماندن نیست

از نگاهت تمام آدمها
تک به تک، ناامید و بیمارند
سینه ات را نشانه می گیری
شاعران مرگ بهتری دارند

"پویا جمشیدی"

۰۴ آبان ۹۵ ، ۱۳:۵۰ ۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان