حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

جمعه, ۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۱۶ ب.ظ حصار آسمان
دل دیوانهِ تنها، دل تنگ

دل دیوانهِ تنها، دل تنگ

سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانهِ تنها، دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته درین بغض درنگ
دل دیوانهِ تنها، دل تنگ
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین؟
نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت اینگونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ
دل دیوانهِ تنها، دل تنگ  
ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش ازین عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانهِ تنها، دل تنگ  

" فریدون مشیری"

  • یکی از بهترین اشعاری که خوندم. شعر ستاره دار حصار آسمان
۰۵ آذر ۹۵ ، ۱۳:۱۶ ۱۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
خون عشاق نخفته ست و نخسبد به جهان

خون عشاق نخفته ست و نخسبد به جهان

بشنو از بوالهوسان قصه میر عسسان
رندی از حلقه ما گشت در این کوی نهان

مدتی هست که ما در طلبش سوخته ایم
شب و روز از طلبش هر طرفی جامه دران

هم در این کوی کسی یافت ز ناگه اثرش
جامه پرخون شده او است ببینید نشان

خون عشاق کهن خود نشود تازه بود
خون چو تازه است بدانید که هست آن فلان

همه خون ها چو شود کهنه سیه گردد و خشک
خون عشاق ابد تازه بجوشد ز روان

تو مگو دفع که این دعوی خون کهن است
خون عشاق نخفته ست و نخسبد به جهان

غمزه توست که خونی است در این گوشه و بس
نرگس توست که ساقی است دهد رطل گران

غمزه توست که مست آید و دل ها دزدد
قصد جان ها کند آن سخت دل سخته کمان

داد آن است که آن گمشده را بازدهی
یا چو او شد ز میانه تو درآیی به میان

گر ز میر شکران داد بیابی ای دل
شکر کن شو تو گدازان چو شکر با شکران

گر چنان کشته شوی زنده جاوید شوی
خدمت از جان چنین کشته به تبریز رسان


"مولانا"
دیوان شمس

۰۵ آذر ۹۵ ، ۱۰:۰۰ ۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۵ ب.ظ حصار آسمان
پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر داشته

پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر داشته

در مورد مهربونی خدا زیاد میشه حرف زد. این روایت هم یکیش که تفسیر یکی از آیه های سوره انعام هست. از تفسیر المیزان:

در روایت آمده که عده ای نزد پیامبر آمدند و گفتند که بسیار گناه کرده ایم. باید چکار کنیم؟!
پیامبر فرمود توبه کنید!
اگر ما توبه کردیم، با اینهمه معصیت و گناه، آیا ما را به درگاه خود راه می دهد؟ این خدایی که تو توصیف نمودی، شرم آن داریم که در محضرش بگوییم ما را ببخش! 

ادامه مطلب...
۰۴ آذر ۹۵ ، ۱۹:۰۵ ۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند؟
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند

اول به بانگ نای و نی، آرد به دل پیغام وی
وانگه به یک پیمانه می، با من وفاداری کند

دلبر که جان فرسود از او، کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او، باشد که دلداری کند

گفتم گره نگشوده‌ام، زان طره تا من بوده‌ام
گفتا منش فرموده‌ام، تا با تو طراری کند

پشمینه پوش تندخو، از عشق نشنیده‌است بو
از مستیش رمزی بگو، تا ترک هشیاری کند

چون من گدای بی‌نشان، مشکل بود یاری چنان
سلطان کجا عیش نهان، با رند بازاری کند؟

زان طره پرپیچ و خم، سهل است گر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم، هر کس که عیاری کند؟

شد لشکر غم بی عدد، از بخت می‌خواهم مدد
تا فخر دین عبدالصمد، باشد که غمخواری کند

با چشم پرنیرنگ او، حافظ مکن آهنگ او
کان طره شبرنگ او، بسیار طراری کند


"حافظ"

غزل 191

۰۴ آذر ۹۵ ، ۱۶:۰۰ ۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان

ما گرفتیم آنچه را انداختی

مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتهٔ رب جلیل

خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بی‌گناه

گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای

گر نیارد ایزد پاکت بیاد
آب خاکت را دهد ناگه بباد

ادامه مطلب...
۰۴ آذر ۹۵ ، ۱۲:۰۰ ۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۵ ب.ظ حصار آسمان
من به کجا نظر برم، چون به تو افتدم نظر - دست نوشته

من به کجا نظر برم، چون به تو افتدم نظر - دست نوشته

تو را سمیع یافتم و خواندمت
تو را غفور یافتم و بازگشتم
تو را عاشق یافتم و دلم به حال خودم سوخت
که تو با اینهمه کبریایی ات به همچو منی دل بسته ای با اینکه از من بی نیازی
لیک من با اینهمه ذلت و خواری ام، تو را لایق دل بستن ندانسته ام ...
بر حال همچو منی باید همچو تویی بگرید
آمده ام تا همدمم باشی، تا مرهمم باشی
آمده ام تا باز بخوانمت، گرچه شرمسارم
نگران از بخشش تو نیستم
نگران از بی مهری دلهایِ بی تو نیستم
وقتی تو همه دارایی من باشی؛
چه کسی میتواند مرا از فقر بترساند؟!
وقتی تو شنونده دعای من باشی؛
دیگر چه کسی توان خاموش کردن صدایم را دارد؟!
وقتی تو عاشقم باشی؛
دیگر کدام بندگان بی خودت مرا با پس گرفتن عشق بیخود تر از خودشان میترسانند؟!
نه! وقتی تو با من باشی؛
آنگاه که از دره مرگ میگذرم؛
دیگر هیچ چیز این دنیای بی ارزش آنقدر مهم نخواهد بود؛
که راضی شوم دست از تو بردارم!
تو همانی که هستی!
ای کاش من همانی باشم که میخواهی!
به خودشان واگذارشان کرده ام؛
کسانی که مرا از زندگانیم سیر کردند
اما تو رهایشان مکن!
دوستشان بدار و یاریشان کن...
چرا که این دور از رحمت و مرحمت توست یا رب العالمین!


"حصار آسمان"

۰۳ آذر ۹۵ ، ۲۳:۱۵ ۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۳۰ ب.ظ حصار آسمان
طلوع این غروب را چگونه جستجو کنم

طلوع این غروب را چگونه جستجو کنم

غزل بهانه میشود, که با تو گفتگو کنم
و دردهای سینه را, در این سروده رو کنم

شکایتی ندارم و, گلایه هم نمیکنم
گلایه از تو یا خودم, زمانه یا از او کنم؟!

نمانده راه و چاره ایی, برای دردهای من
بغیر از این که بغض را, شکسته در گلو کنم

هنوز آرزو بدل, نمانده ای و مانده ام
نگو که بی تو مرگ را, دوباره آرزو کنم

ادامه مطلب...
۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۹:۳۰ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان